بهشت
نگاهم به صورت نوجوانی افتاد که صورتش از برخورد خمپاره به نزدیکیش سیاه شده بود و ترکشها ی آن تمامی صورتش را گرفته بود .به آرامی می گفت : "آقا اومدم. حسین جان اومدم.
"وقتی به او رسیدم دیگر رمقی برایش باقی نمانده بود و به زمین افتاد. او را به آرامی بغل کردم عزاداری زنان زائر، در صبح روز عاشورا وقتى که قلب از تپیدن بایستد بدن فورا شروع به سرد شدن میکند. هر ساعت دمای بدن بسم الله الرحمن الرحیم تشکیل بسیج در نظام جمهوری اسلامی ایران یقیناً از برکات و الطاف جلیله خداوند تعالی بود که بر ملت عزیز و انقلاب اسلامی ایران ارزانی شد. در حوادث گوناگون پس از پیروزی انقلاب خصوصاً جنگ، بودند نهادها و گروه های فراوانی که با ایثار و خلوص و فداکاری و شهادت طلبی ،کشور و انقلاب را بیمه کردند. ولی حقیقتاً اگر بخواهیم مصداق کاملی از ایثار و خلوص و فداکاری و عشق به ذات مقدس حق و اسلام را ارائه دهیم، چه کسی سزاوارتر از بسیج و بسیجیان خواهند بود! بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پر ثمری است که شکوفه های آن بوی بهار وصل و طراوات یقین حدیث عشق می دهد. بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش بر گلدسته های رفیع آن، اذان شهادت و رشادت سر داده اند. بسیج میقات پا برهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن، نام و نشان در گمنامی و بی نشانی گرفته اند. بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکل آن را که همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضا نموده اند. من همواره به خلوص و صفای بسیجیان غبطه می خورم و از خدا می خواهم تا با بسیجیانم محشور گرداند، چرا که در این دنیا افتخارم این است که خود بسیجی ام. من مجدداً به همه ملت بزرگوار ایران و مسئولین عرض می کنم چه در جنگ و چه در صلح بزرگترین ساده اندیشی این است که تصور کنیم جهانخواران خصوصاً امریکا و شوروی از ما و اسلام عزیز دست برداشته اند لحظه ای نباید از کید دشمنان غافل بمانیم، در نهاد و سرشت امریکا و شوروی کینه و دشمنی با اسلام ناب محمدی - صلی الله علیه و آله و سلم - موج می زند باید برای شکستن، امواج طوفان ها و فتنه ها و جلوگیری از سیل آفت ها به سلاح پولادین صبر و ایمان مسلح شویم. ملتی که در خط اسلام ناب محمدی - صلی الله علیه و آله و سلم - و مخالف با استکبار و پول پرستی و تحجرگرایی و مقدس نمایی است، باید همه افرادش بسیجی باشند و فنون نظامی و دفاعی لازم را بدانند، چرا که در هنگامه خطر ملتی سربلند و جاوید است که اکثریت آن آمادگی لازم رزمی را داشته باشد. خلاصه کلام، اگر بر کشوری ندای دلنشین تفکر بسیجی طنین اندازد، چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گردید و الا هر لحظه باید منتظر حادثه باشیم. بسیج باید مثل گذشته و باقدرت و اطمینان خاطر به کار خود ادامه دهد. امروز یکی از ضروری ترین تشکل ها، بسیج دانشجو و طلبه است. طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاه ها باید با تمام توان خود در مراکزشان از انقلاب و اسلام دفاع کنند، فرزندان بسیجی ام در این مراکز، پاسدار اصول تغییر ناپذیر ((نه شرقی و نه غربی)) باشند. امروز دانشگاه و حوزه از هر محلی بیشتر به اتحاد و یگانگی احتیاج دارند. فرزندان انقلاب به هیچ وجه نگذارند ایادی امریکا و شوروی در آن دو محل حساس نفوذ کنند. تنها با بسیج است که این مهم انجام می پذیرد. امروز یکی از ضروری ترین تشکل ها، بسیج دانشجو و طلبه است. طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاه ها باید با تمام توان خود در مراکزشان از انقلاب و اسلام دفاع کنند، فرزندان بسیجی ام در این مراکز، پاسدار اصول تغییر ناپذیر ((نه شرقی و نه غربی)) باشند و مسائل اعتقادی بسیجیان به عهده این دو پایگاه علمی است. حوزه علمیه و دانشگاه باید چارچوب های اصیل اسلام ناب محمدی را در اختیار تمامی اعضای بسیج قرار دهند. باید بسیجیان جهان اسلام در فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامی باشند و این شدنی است، چرا که بسیج تنها منحصر به ایران اسلامی نیست، باید هسته های مقاومت را در تمامی جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ایستاد. شما در جنگ تحمیلی نشان دادید که با مدیریت صحیح و خوب می توان اسلام را فاتح جهان نمود. شما باید بدانید که کارتان به پایان نرسیده است، انقلاب اسلامی در جهان نیازمند فداکاری های شماست مسئولین تنها با پشتوانه شماست که می توانند به تمامی تشنگان حقیقت و صداقت اثبات کنند که بدون امریکا و شوروی می شود به زندگی مسالمت آمیز توأم با صلح و آزادی رسید. حضور شما در صحنه ها موجب می شود که ریشه ضد انقلاب در تمامی ابعاد از بیخ و بن قطع گردد. من دست یکایک شما پیشگامان رهایی را می بوسم و می دانم که اگر مسئولین نظام اسلامی از شما غافل شوند، به آتش دوزخ الهی خواهند سوخت. بار دیگر تأکید می کنم که غفلت از ایجاد ارتش بیست میلیونی، سقوط در دام دو ابرقدرت جهانی را به دنبال خواهد داشت. من از تمامی بسیجیان خصوصاً از فرماندهان عزیز آن تشکر می کنم و از دعای خیر برای این فرزندان با وفای اسلام غفلت نخواهم نمود. خداوند شهدای عزیز و گمنام بسیج را که به نعمت همجواری اهل بیت - علیهم السلام - متنعم و جانبازان عزیز را شفا و اسرا و مفقودین عزیز را سالماً به اوطانشان بازگرداند و هر روز بر عظمت و شوکت این نهاد مقدس و مردمی که پیروان اسلام عزیز و حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا لمقدمه الفدا هستند بیفزاید. والسلام علیکم و رحمه الله
روح الله الموسوی الخمینی 2/9/1367 منبع:http://www.tebyan.net/godlypeople/occasions/2010/11/25/145161.html
تدارکات نرسیده بود و بچه ها تشنه بودند.
در جاییکه فرمانده مقرر کرده بود ، خسته وتشنه کیسه های شن را پر می کردند تا از گزند ترکشهای توپ و خمپاره در امان باشند. سنگرها بدون سقف بود ، چون نه فرصتی برای این کار بود و نه خبری از تدارکات بود.
دوربینم را برداشتم و به قصد روحیه دادن به بچه ها و گرفتن عکس در مسیر خاکریز حرکت کردم.
صدای سوت توپ و خمپاره باعث می شد دائم که خیز بروم ، بچه های رزمنده دیگربه خوبی با این صداها آشنا هستند . گوشها عادت می کند و می توانی بفهمی که این صدای توپ از طرف خودی هاست یا دشمن تا بیجا خیز نروی!
نمی دانم برای چند دقیقه چه شد که عراقیها جهنمی به پا کردند و آنچنان آتشی روی ما ریختند که مدتی درازکش روی زمین ماندم و با اصابت هر خمپاره و توپی بالا و پایین می شدم . کمی آرامش که ایجاد شد بلند شدم تا اطرافم را بینم . در ابتدا دود حاصل از این همه انفجار و خاک باعث شد درست متوجه اوضاع نشوم ،گوش هایم تقریبا چیزی نمی شنید، به نظرم آمد که زمان از حرکت باز ایستاده و متوقف شده ، از موج انفجارها کمی گیج بودم.
دیدم بچه های زیادی به روی زمین افتاد ه اند ، در همین زمان نگاهم به صورت نوجوانی افتاد که صورتش از برخورد خمپاره به نزدیکیش سیاه شده بود و ترکشها ی آن تمامی صورتش را گرفته بود . بی اختیار دوربینم را بالا آوردم و عکسی از او گرفتم. در حال حرکت بود و برای اینکه به زمین نیفتد از لبه های سنگرهای شنی کمک می گرفت. جلو رفتم ، صدای زمزمه اش را می شنیدم ، به آرامی می گفت : "آقا اومدم. حسین جان اومدم. "
وقتی به او رسیدم دیگر رمقی برایش باقی نمانده بود و به زمین افتاد. او را به آرامی بغل کردم ،همچنان نجوا می کرد. با تمام وجود امدادگر را صدا زدم. صورتش را بوسیدم و به او گفتم :عزیزم ، فدات بشم ، چیزی نیست و نا امیدانه برگشتم و باز امدادگر را به یاری خواستم.
حالا اشک هایم با خونهای زلال او در هم آمیخته شده بود، دیگر نجوا نمی کرد و به آسمان چشم دوخته بود . امدادگر آمد ، اما..،.لحظه ای بعد گفت : "کاری از دستم بر نمی یاد ، شهید شده ، برادر زحمت می کشی ببریش معراج شهدا...!(معراج شهدا جایی بود که وقتی بچه ها شهید می شدند ، آنها را کنار هم می گذاشتند تا بچه های گردان تعاون آنها را به عقب منتقل کنند.)
در حالیکه تمام بدنم می لرزید او را بغل کردم ، انگار فرشتگان زیر پیکر پاکش را گرفته بودند. آنقدر سبک بود که به راحتی در بغلم جای گرفت و از زمین بلندش کردم. امدادگر با دست محل معراج شهدا را نشان داد .قبل از اینک او را در کنار سایر شهدا بگذارم. صورتش را بارها و بارها بوییدم و بوسیدم ، به خدا بوی عطر گل یاس می داد.
محبت و صداقت باید هسته مرکزی همه کارهای تو باشد و از درون و برون یکی شوی، مثل نفس کشیدن که همه اعضاء با هم به اتحاد میرسند در رسانیدن دم به بازدم.
عشق گوهری است بس زیبا و فریبا و هنرمند واقعی در زندگی کسی است که با تراش محبت و صداقت، آن را چو نگینی بر انگشت عشق روح خود کند.
کسی که موهبت عشق را باور دارد و به خاطر آن به تمنای نفس، پشت میکند در واقع خدا را شناخته و با توسل به عشق الهی خود را از هر رویداد ناخوشایندی دور میکند.
کسی که به مهر و بخشش، چون پرندهای آزاد و رها مینگرد که آسمان سینه دوست را پهنه اوج گرفتن میداند، هرگز! رایحه خوش عشق را از خاطر نخواهد برد و همیشه عاشقی مشتاق خواهد بود و اشتیاقی عاشقانه برای بودن در کنار دوست خواهد داشت.
هنوز من و توئی بدون عشق متولد نشده و این حقیقت جاودانه است که عاشق رها میکند تا همیشه بمانی و آن کس که تو را در بند میکند فقط یک دوست گرسنه و بیتجربه است که فوق بین قفس و باغ، و پرواز و نغمه حزنانگیز را نمیداند.
بزرگترین معجزه عشق این است که سلطه، نفاق، تزویر و ریا را رها کنی و دل به محبت، عفو و ایثار ببخشی.
در گنجینه روزگار رازی با ارزشتر از مهرورزی نخواهی یافت و هیچ چیز در دنیا بر مسندی بالاتر از نور محبت بر قلب کسی نمینشیند.
خدا خود مظهر عشق و بخشش است، و فقط با یک زبان باید با او سخن گفت: زبان دل مهربان،
زبان دل بخشنده و بیکینه...
هیچ به این اندیشیدهای که به نام خدا چه کارها را نمیتوان کرد.
آری تو نمیتوانی بگوئی به نام خدا اما دل دوست را بشکنی.
تو نمیتوانی بگوئی به نام خدا اما کینه دوست را به دل بگیری.
تو نمیتوانی بگوئی به نام خدا اما به وفاداری دوست توجه نکنی.
تو نمیتوانی بگوئی به نام خدا اما آبروی دوست را بر باد دهی و ویرانش کنی.
دریاب که اگر به نام خدا میگوئی یعنی عاشقی و عاشق یعنی:
ع: عطر وجودت روح نوار است.
ا: ایثارت مثالزدنی است.
ش: شهره به مهربانی داری و
ق: قناری خوش الحان روضه رضوانی
حالا: بگو چه کم داری؟
مطمئن تر از این کشتی چه دیدهای که از دریای مهرورزی میهراسی؟
قسم به هر چه دل دردمند در این دنیاست عاشق بمان...
به سوز دل عاشق که تنها مرهم زخم دل تنهای دوست توئی..
عاشق بمان، محبت کن و بدون چشمداشت ببخش.
دل را به خدا بسپار، برایش دلبری کن، آری با مهربانی توجهاش را به خودت جلب کن، با عفو و
رهائی نگاهش را معطوف خود کن، با خیرخواهی درهای رحمتش را به روی خود بگشا و در
انوار نورانی حککمت الهیاش غرق در سرور شو. این عطر مشامانگیز الهی در روح و روان تو به
خیر و خوشی باد...
حدود 0.83 درجه سیلسیوس کاهش مییابد تا جایی که به دمای اتاق برسد و در همین
زمان خون از چرخش باز ایستاده و بین 2 تا 6 ساعت بعد از مرگ بدن شروع به سفت
شدن میکند. در حالی که در این زمان بدن مرده به نظر میرسد، هنوز قسمتهایی از
بدن وجود دارند که زنده هستند. به عنوان مثال سلولهای پوست تا بعد از 24 ساعت از
مرگ هنوز فعالیت خود را ادامه میدهند. چند روز پس از مرگ؛ باکتریهایی که در بدن
وجود داشتهاند شروع به از بین بردن صاحبخانههای خود یا در واقع همان ارگانهای
داخلی میکنند. لوزالمعده به عنوان مثال در نوع خود آنقدر در خود باکتری جمع کرده
است که باعث تخریب سریع خود پس از مرگ میشود. وقتی که ارگانهای داخلی شروع
به از بین رفتن توسط باکتریهای میکنند بدن رو به کبودی میرود و سپس سیاه
میشود. شما ممکن است تغییرات را نبینید اما بو را به خوبی میتوانید استشمام
کنید.همان بو است که باعث ورم کردن بدن میشود. یک هفته بعد از مرگ پوست شل
میشود و کوچکترین دستی میتواند آن را از هم بپاشد. یک ماه بعد از مرگ نیز موها،
ناخنها و داندانها میافتند و بر خلاف آنچه شایع است ناخنها و موها در زمان مرگ هیچ
رشدی نمیکنند. اخلاقیات پزشکی در مرگ: تکنولوژی پزشکی میتواند بدن را زنده نگه
دارد حتی اگر مغز از بین رفته باشد و این همان زمانی است که خود هیچ اختیاری نداریم و
نفس کشیدن و یا نکشیدن را دیگران باید تعیین کنند و در واقع آنها هستند که میگویند
دستگاهها تا چه زمان بدن را نگه دارند. این همان نکتهای است که در سالهای اخیر
بحثهای بسیار در پی داشته است. اینکه مرگ فرد با توقف دستگاههایی که ارگانهای
بدن را زنده نگه داشتهاند اعلام شود و یا اینکه همان لحظه که مرگ مغزی رخ داد،
موضوعی است که هنوز در مورد آن بحث بسیاری میشود.
:قالبساز: :بهاربیست: |